بالا سرتو نیگاه دیگه خورشیدی نداری
_ دورو برت خالی و حتی سایه ی نداری
_ وجودت درد گرفت اما دوای نداری
_توبه میکنی اما خدای نداری
_ کاری کردی که خودت تو کارت قفلی
_ حرفای رو زدی که نباید میگفتی
_ اما حالا تناب داره دور گردنت
_ چش باز کنی پای چوبه دار بردنت
_ شاهین دیگه پری واسه پرواز نداری
_ دونه دونه پراتو کندی بال نداری
_جلوتو نیگاه دیگه راه نداری
_ دیگه رو این زمین خدا جا نداری
_دیگه شاهین نیستی که رو بلندی مینشست
_ تو یه خفاشی که شبا بیداره از ترس
_ دیگه جرعت بیرون اومدن توروز نداری
_ دلت میخواد بیای ولی دل نداری
_ دیگه این ایستاده مردن نیست
_ شوعرتو؛ پیروزیو بردن نیست
_ تو هم مثل این شعر تاریخ مصرف داری
_ همه یادشون میره کی بودیو چه کردی
.................................................................................................................sher:Manouchehr..............
|